دختر مهربون من-11 دي 95
امشب بهار تازه از خواب بيدار شده بود و من برده بودمش توي هال و موقعي که داشت با عروسکش بازي مي کرد من پشت سرش هي جملات خوب و مثبتي مثل :بهار عشق باباشه، بهار باهوش باباشه، بهار خشگل باباشه رو ميگفتم
بعد از چند دقيقه يهو برگشت و لپ و لب منو سه تا بوس محکم کرد و دوباره مشغول بازي با عروسکش شد...خيلي غافلگير شدم و اصلا انتظار نداشتم دخترم معني اين کلمات رو بدونه و براي قدرشناسي برگرده و منو بوس کنه
اينقدر بوسه هاي اين دختر شيرين و خواستنيه که نگووووووو
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی