بهاربهار، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

بهار دختر کوچولوی خشگل من

اولين دوري پدر و دختر

1395/12/1 9:15
نویسنده : حامد و الهه
80 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از زردي و دو روز بستري شدن بهار در بيمارستان، من و دخترم هر روز همديگر رو مي ديديم. ولي بعد از حدود يک سال و سه ماه براي اولين بار بهار و مامانش چند روزي اصفهان خانه مامان جون بهار موندند و من هم با اينکه خيلي دلم راضي نمي شد تنهايي برگردم تهران ولي بخاطر کار و اينکه يه کم کارهاي عقب افتاده م رو انجام بدم برگشتم.

جاي خالي بهار توي خونه و سر و صدايي که اين فرشته کوچولو توي خونه ما داشتبوس ولي توي اين چند روز خونه سوت و کور شده بودگریه، باعث شد که خيلي نتونم کارهايي که داشتم رو انجام بدم.

با اينکه خيلي کار داشتم که انجام بدم ولي اصلا دست و دلم به کار نمي رفت و خدا رو شکر که الان امکاناتي مثل ايمو هست و دو سه بار دختر شيطونم رو ديدمش و دلم غنج رفت براشمحبت

دو سه روز آخر که ديگه کارم به ساعت شماري رسيده بود و توي راه دل توي دلم نبود زودتر بهار خشگلم رو ببينم و بالاخره بعد از 6 روز جدايي ما به انتها رسيد و وقتي رسيديم اصفهان،من حسابي دخترم رو بغل کردم و بوسيدمشبوسمحبت

من به مامان بهار گفتم ديگه نميذارم تنهايي جايي بمونيد و اين مدت براي من خيلي سخت گذشت...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)