راه رفتن دخترم در پاساژ
براي اولين بار بعد از راه رفتن بهار، براي خريدن کاپشن سال بعدش به پاساژ شاپرک رفتيم. البته يک بار ديگه شب تولد مامان جون بهار توي رستوران، بهار راه رفت ولي اين دفعه اولي بود که بعد از راه افتادن بهار به يک مرکز خريد رفتيم.
مثل دفعه هاي قبل با کالسکه رفتيم و دخترم اولش راحت خوابيده بود ولي يواش يواش شروع کرد به شيطوني و ميخواست از کالسکه بياد بيرون....توي يکي از مغازه ها مامانش گفت پاپوش ها رو پاش کنيم و يه کم راه بره ولي بعد از اينکه راه رفت و ما هم هي دنبالش دويديم، ديگه توي کالسکه ننشست و همه ش ميخواست راه بره... مجبور شديم براي خريدن يک کفش به مغازه ديگه اي بريم چون با پاپوش ها ليز ميخورد و توي اين مدت که مشغول انتخاب و خريد کفش بوديم دخترم حسابي حرص خورد و همه ش ميخواست از بغل ما بپره بيرون و راه بره و بالاخره کفش هاي نو و قشنگي که براش خريديم رو پوشيد و شروع کرد به راه رفتن توي پاساژ
خيلي به پله برقي علاقه پيدا کرده بود و هرچي مي گرفتيمش دوباره ميرفت سمت پله برقي....خيلي هم جالب راه و با دقت راه ميرفت و به موقع مسيرش رو کج ميکرد که به کسي نخوره و من و مامانش حسابي خنده مون گرفته بود.