بهاربهار، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

بهار دختر کوچولوی خشگل من

روز هشتم-94/8/11

1394/8/13 16:18
نویسنده : حامد و الهه
42 بازدید
اشتراک گذاری

صبح دوباره با صدای گریه قشنگت بیدار شدمبوس....دیگه کم کم باید عادت کنم که زود بیدار بشم و یه کم باهات بازی کنم و بعد برم.

خدا رو شکر دیشب حسابی شیر خورده بودی و مامان هم خوشحال بود....تا عصر خبر خاصی نبود و من هم نیم ساعت زودتر راه افتادم که هم ترافیک نباشه و هم یه کم بخوابم....ساعت 5:15 رسیدم خونه و دیدم بهار خانوم داره شیر میخوره.بعدش هم که بیدار بودی و من باهات یه کم بازی کردم و بغلت کردم و ازت عکسهای خشگل گرفتممحبت و بعدش هم میخواستم بخوابم که مامان جان زنگ زد و گفت ما داریم میاییم اونجا...چند دقیقه بعد با باباجان و رونیکا که خیلی شیطون و بزرگ شده بود اومدند خونه و میخواستند نوه خشگل و کوچولوشون ببینند که شما بعد از شیر خوردن یه کم خوابیدی ولی زود بیدار شدی و شیر میخواستی که مامان جان کلی قربون صدقه ت رفت.

بعد از رفتنشون من یک ساعتی خوابیدم و سرحال شدم و بعدش هم که شام خوردیم و من رفتم برای مامانی آناناس بخرم بخوره تا زود خوب بشه....امشب حسابی مامانی باهات عکسهای سلفی قشنگ انداخت که چند تاشون هم بهار خانوم داشت میخندیدخندونک (فکر کنم اولین خنده های زندگیت بود) و خیلی قشنگ شد....

 

پسندها (6)

نظرات (0)