قهر کردن بهار
امروز 15 شهریوره و بهار خانوم ده ماه و دوازده روز هست که زندگی ما رو حسابی شیرینی کرده
شب بهار رو بردم پارک و بعد که اومدیم خسته شد و بعد از چند دقیقه خوابش برد
حدود ساعت ده بیدار شد و مامانش میخواست بهش غذا بده ولی بخاطر اینکه یه کم خرابکاری کرده بود و خیلی وقت بود که عوضش نکرده بودیم، من بهش گفتم اول عوضش کن و بعد بهش غذا بده
خلاصه مامانش برد که عوضش که ولی بهار که هم گشنه ش بود و هم مثل هرشب که میخوابه یه کم بداخلاق شده بود، شروع کرد حسابی گریه کردن و تقلا کردن برای فرار از شستشو...
من هم سریع بعد از اینکه مامانش عوضش کرد بغلش کردم و یه کم که راه بردمش آروم شد و دیگه گریه نکرد و نشستیم که بهش غذا بدیم ولی بهار خانوم با مامانش قهر کرده بود و اصلا نگاه به مامانش نمی کرد و فقط به تلویزیون نگاه می کرد.
بعد از غذا هم همچنان با مامانش قهر بود و فقط با من بازی می کرد که بعد از اینکه یه کم مامانش باهاش شوخی و بازی کرد، باهاش آشتی کرد و هی خودش رو واسه مامانش لوس می کرد و میرفت روی شکم مامانش میخوابید
خیلی جالب بود که یک بچه با این سن کمش اینقدر باهوش باشه و از همین الان قهر کردن یاد بگیره
و الان بزرگترین لذت من شده بالا رفتن بهار از سر و کول من موقع خواب و بعد سرش رو گذاشتن روی سینه م و این لذت رو با دنیا عوض نمی کنم