بهاربهار، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

بهار دختر کوچولوی خشگل من

اولین سفر واقعی بهار خانوم

1395/3/12 11:48
نویسنده : حامد و الهه
48 بازدید
اشتراک گذاری

در روز 6 خرداد و در حالیکه بهار عزیزم 7 ماه و 3 روز از عمر قشنگش می گذشت برای اولین بار 3 نفری رفتیم مشهد. البته باباجون و مامان جون بهار هم توی این سفر بودند.

توی هواپیما که خیلی دختر خوبی بود و موقع پرواز شیر خورد و بعدش هم بیدار بود و فقط شیطونی می کرد و میخندید.

وقتی رسیدیم هتل، تقریبا خوابش میومد و بیحال بود و گذاشتمش روی تخت و برای خرید بلند شدم که دم در رسیدم صدای گریه بهار بلند شد و دیدیم ای دل غافل، دوباره دختر شیطون ما از تخت افتاد پایینغمگین، مامانش کلی بهش شیر داد و مامان جونش باهاش بازی کرد تا آروم شد. این برای بار سوم بود و دو روز پیش هم خونه باباجونش از روی تخت افتاده بود پایین و یک بار هم که خونه خودمون.

اولین بار هم که رفتیم حرم موقع بازی کردن با باباجونش بدون اینکه کسی مواظبش باشه نشست و کلی ذوقش رو کردیم.بوس

کلا توی این سه روز خیلی دختر خوب و آرومی بود و توی کالسکه هم شیطونی نمی کرد و ما خیلی راحت می رفتیم خرید و حرم.

یک بار هم بردمش توی ضریح و با اینکه خیلی شلوغ بود فقط یک کم نق زد و کلی عکس سلفی دو نفره گرفتیم.

باباجونش هم پول یک گوسفند رو به عنوان نذر سلامتی نوه شیطونش به حرم امام رضا داد.

وقتی برگشتیم خونه من و مامانش مریض شده بودیم ولی بهار سرحال و فقط میخواست بازی کنه و بعد از یک ساعت بازی غر میزد که منو بغل کنید، عادت کرده بود به بغل شدن و کالسکه.....

قربون دختر خشگلم برم که خیلی هم خوش اخلاقهمحبت

پسندها (3)

نظرات (0)